نويسنده: احمد ضابطي جهرمي





 


چگونگي پيدايش و حيات اسرارآميز گياهان، همواره تفکر و توجه انسان را طي تاريخ به خود جلب کرده است. انسان اوليه که فاقد انديشه ي علمي در مورد درک عليت امور و پديده هاي جهان پيرامون خود بود، چنين مي پنداشت که هر درخت خدايي است که زير پوست آن، شخصيتي مافوق طبيعي پنهان است. از اين رو، او پيوسته بدين پديده ي خدايي با احترام مي نگريست، يا آن را ستايش مي کرد.
احترام به گياهان و اعتقاد به تقدس آن ها، که از اين نوع عقايد قديمي مايه مي گيرد، در اساطير و افسانه هاي باستاني اقوام و ملل مختلف، فراوان ديده مي شود که پيامد آن، پيدايش اساطير گياهي در هنر و فرهنگ هاي معجزه آسا و ماوراء الطبيعه اي سخن مي گويند که تجلي ياد خدايان يا نشانه ي نيروي آن هاست، تا آن جا که مي توانند به انسان عمر جاويدان، زندگي طولاني يا تن درستي بدهند.
« در افسانه هاي باستاني يونان، هر درخت را فرشته اي به نام هاماد رايد ( Hamad Ravade ) که در داخل آن پنهان است، نگاهباني مي کند که جان وي به حيات درخت بستگي دارد. » (1) اگر انسان درخت کهن سالي را قطع کند و قرباني نثار نکند، فرشته ي نگهبان بر او نفرين خواهد فرستاد. اين باور هنوز هم در بين بسياري از جوامع شرقي قوت دارد که قبل از قطع درخت، خون حيواني را در پاي آن، به ويژه اگر درخت کهن سال باشد، مي ريزند و خون را به تنه، برگ ها و شاخه هاي آن مي مالند. فرشته ي نگهبان درخت، در اساطير ملل مشرق زمين، حضور پررنگ تري دارد: در اساطير باستان فرشته ي مقدسي بوده به نام اوروزا که صدمه زدن به گل و گياه موجب ناراحتي و خشم او نمي شده. امرداد نيز الهه ي پاسدار باغ و گل و گياه بوده است.
اعتماد به نيروي معجزه آساي گياهان و درختان در چين، بخش مهمي از فرهنگ و تمدن چين است و بي سبب نيست که طب سنتي و معالجه ي بيماران از طريق گياهان دارويي، همچنان شيوه يا سنتي نيرومند در اين کشور به شمار مي آيد: « درختان بسياري هستند که در کرانه هاي درياي چين مي رويند و از نظرم مردم آن جا، خصايص شگفت آوري دارند. در بسياري از داستان هاي پهلواني مشرق زمين، ديده مي شود که قديس جاوداني، به ياري پهلوانان مي آيد و آنان را از پهنه ي اقيانوس ها به سوي درختان حيات بخش مي برد. » (2)
بي سبب نيست که در بسياري از دعاهاي قديمي مربوط به درختان، مضمون اين جمله به چشم مي خورد: اي خداي مهربان که درختان وقف شماست. ... از سوي ديگر، مي دانيم که توتميسم ( چه نوع گياهي و چه نوع جانوري آن ) يکي از پديده هاي کهن فکري و اعتقادي جوامع ابتدايي است. اساس آن بر اين باور است که انسان در آفرينش، منشأ حيواني ( مثلاً قوچ، اسب يا خرس ) داشته يا از يک گياه ( که نمونه ي آن در اسطوره ي ايراني ريواس است ) خلق شده. جان باوري گياهي ( Plant Animism ) که در داستان ها و اساطير ملل شرق، به ويژه چين، ريشه ي نيرومندي دارد، از همين نوع تفکر ناشي شده است.
ستايش و پرستش يک درخت يا يک گياه خاص، به صورت توتم يک قوم يا قبيله، را در اساطير و روايات مربوط به حماسه ي ملي ايران ( شاهنامه ي فردوسي ) مي توان ديد. فردوسي در داستان نبرد رستم با اسفنديار به صراحت از مردمي ( در سيستان ) نام مي برد که درخت گز مي پرستيده اند.

ابر چشم او راست کن هر دو دست *** چنان چون بودمردم گزپرست ( ج6، ص 299 )

ايرانيان باستان، درخت هميشه سرسبز مورد ( مورت ) را نشانه يا تجلي خدا مي دانسته اند و از آن به عنوان درخت اهورا مزدا ياد و از شاخه هايش در مراسم ديني استفاده مي کرده اند. ايرانيان درباره ي درخت سرو نيز اعتقاد داشته اند که زردشت آن را از بهشت آورده است. سرو نورافشان در متون مزدويسني معجزه ي زردشت به شمار مي آمده است. نقل است که زردشت در آغاز پيامبري اش، سروي را آورد و در برابر آتشکده اي کاشت که شب ها از شاخه هاي آن نور مي باريد. روايت است که سرو باستاني کاشمر، نتيجه ي تکثير و کاشت بذر همان سرو بوده است.
در اين جا، مرتبط با اسطوره ي سرو مينوي زردشت، بي مناسبت نيست که به سنت کريسمس و درخت کريسمس، که معمولاً کاج است، اشاره کنيم: مسيحيان در شب ميلاد مسيح ( عليه السلام ) آن را ( با شمع و يا چراغ ) نوراني مي کنند و اين سنت، يکي از اصول الهيت مسيحي يا مسيحي دوستي است که ممکن است قدمت آن به زمان زردشت، برسد. بر اساس سنت کريسمس و جشن آن، درخت، طراوت و سرسبزي طبيعت و جنگل را به خانه و کاشانه ي مسيحيان مي آورد. ( در سيستان دو سرو بسيار بزرگ وجود داشته که متفرع از سرو کاشمر يا سرو مينوي زردشت بوده و مردم سيستان به شاخه هاي آن فانوس مي آويخته اند، پاي آن نذر و نياز مي کرده اند، يا به زيارتش مي رفته اند به شاخه هايش دخيل مي بسته اند. ) هيچ بعيد نيست که اين سنت کهن از ايران باستان به فرهنگ مسيحيت و تمدن غرب رفته باشد.
طبيعي است کسي که در دشت ها و کويرهاي پهناور و خشک ايران سفر کرده، به چرايي تقدس درخت، گياه و اهميت آن به خوبي پي ببرد. اين احساس تقدس از ديرباز در ميان مردم ايران رواج داشته است، زيرا گياه و آب به راحتي در اين سرزمين به دست نمي ايد و براي تأمين آن ها بايد رنج فراوان تحمل کرد، اين باور در مناطق خشک و کويري مرکز و جنوب ايران وجود داشت که کسي که در کار حفر قنات يا کاريز فعال باشد، انساني آمرزيده است.
پيداست که محصول چنين رنج تقدس آميزي براي کاشتن درخت، احداث باغ و حاصل خيزکردن زمين با کشت و زرع نيز، چيزي جز احترام و ستايش از طبيعت در پي ندارد و درختاني چون چنار، کُنار، سرو و انار، که زندگي درازي دارند، به ويژه در کهن سالي، با ستايش يا پرستش مردم مواجه مي شوند. هنوز هم در ايران، درختان کهن سال فراواني وجود دارند که در امام زاده اي، زيارتگاهي يا مکان مقدسي همچون قدمگاه ( چهار طاقي يا اتشکده هاي ساساني ) با احترام زائران روبه رو مي شوند و بسيارند مردمي که در آن جا بر گرد درخت مشغول زيارت يا بستن دخيل و نذر و نيازند.
مردم، به ويژه کهن سالان در برخي از نواحي جنوبي ايران، نوع زندگي و احساس انسان وار براي نخل قائل اند و رواج اصطلاحاتي نظير نخل عاشق، نخيل شيدا يا نخل غريب حکايتگر اين است که نخل داراي احساساتي چون انسان است و مي تواند عاشق شود يا قهر کند. در گذشته هاي نه چندان دور، در شهرهاي جنوب استان فارس، اگر نخلي تا چند سال ثمر نمي داد، مرد کهن سال يا ريش سفيدي را مي آوردند تا با نخل گفتگو کند و با نصيحت و گرامي داشت، دل درخت را به دست بياورد، زيرا معتقد بودند که اگر نخل هر سال از سال پيش کم تر خرما دهد، يا به وقت و موسم خود اصلاً خرما ندهد، به علت بي احترامي قهر کرده و بايد با نوازش و زبان خوش، دل او را به دست آورد. ( من اين سنت را از دوره ي کودکي خودم در زادگاهم جهرم به ياد دارم؛ زماني که نخلي در حياط خانه اي براي اولين بار خوشه مي آورد و به اصطلاح محلي، « نشانه » مي کرد، صاحب خانه به
او آيينه و شمعي نشان مي داد.
به اين ترتيب که، چند شمع را در يک سيني روشن مي کردند و به دست مي گرفتند و با اينه اي در دست ديگر در اطراف نخل مي چرخيدند، نقل و شيريني بر نخل نثار مي کردند و شادمانه هلهله مي زدند. در مواردي که زن بارداري در دسترس بود، از او مي خواستند که نقل و نبات به پاي نخل نثار کند و تا چند روز هم شال سبز و ترمه از تنه ي درخت آويزان بود؛ گروه زنان بيش تر اين مراسم را برگزار مي کردند. ( مشارکت زنان رابطه ي نماديني بين زايايي و نخل ماده اي که براي نخستين بار خوشه آورده يا زاييده، برقرار مي کند. )
اهميت و ارزش درخت در دنياي باستان چنان بوده که اگر کسي درختي را مي شکست و يا قطع مي کرد، ناگزير بود به جرم اين گناه بزرگ، مبلغي جريمه بپردازد يا در عوض آن، چند درخت بکارد.
« منوچهر، پادشاه سلسله ي افسانه اي پيشدادي را نخستين سازنده ي باغ دانسته اند که آن را بوستان ( يعني کشت زار بوهاي خوب ) ناميد. در تورات به دفعات از باغ ايراني سخن رفته است. » (3) عموم پادشاهان هخامنشي به کاشت و پرورش درخت ( مطابق سنت کورش کبير که پايه گذار سنت باغ سازي و احداث پرديس هاي بزرگ و زيبا بوده ) توجه زيادي داشته اند و به ويژه پيرامون کاخ هاي خود باغ هاي پردرخت و نهرهاي روان ايجاد مي کردند که به آن ها پرديس گفته مي شد. ( مفهوم واژه ي پارادايس ( Paradise ) به معني بهشت، در يونان کهن و در بيش تر زبان هاي کشورهاي غربي، از همين واژه ي اصيل پارسي پرديس، به مفهوم باغ بزرگ، گرفته شده است. )
معمولاً هفت حصار در اطراف پرديس ها و معماري شهرهاي باستاني ايران وجود داشته است. حاشيه هاي درو فرش هاي ايراني را که بشماريم، اکثراً هفت تاست. وسط فرش، اغلب نقش ترنج است که نماد يک استخر يا درياچه است که در اطراف خود، تصاوير سنتي حيوان و گياه را با هم و در کنار هم دارد. ( در پرديس ها، قسمتي را به شکارگاه اختصاص مي داده اند و در آن جا انواع حيوانات شکاري را به صورت وحشي نگه داري مي کرده اند، احتمالاً به اين منظور که شکار هميشه در دسترس باشد. تصوير شکارگاه، بعداً به صورت يک فضاي بصري طبيعي و جالب در متن فرش هاي ايراني نقش شد که امروز نيز اين نقش خواهان زياد دارد. نقش نيم برجسته در کنده کاري روي صخره ي کوه طاق بستان، فضاي يک پرديس است که خسروپرويز را سوار بر قايق در حال کمان کشي و شکار، در اب گيرها و حاشيه ي ني زارهاي پرديس نشان مي دهد. )
هرچند که ما در ايران بيش تر خشکي و بيابان مي بينيم، اما در خانه هاي سنتي، روي فرش، ( يعني در باغ ) مي نشينيم و آرامش مي يابيم. الگوي طرح گياهي فرش ايراني، همان فرش بهار خسرو يا فرش هايي چون فرش باشکوه نگارستان ساساني بوده و مي دانيم که فرش، يکي از مهم ترين هنرهاي ايراني دوره ي ساساني است.
تزيينات معماري مساجد ايران نيز با آب و گياه مربوط اند، کاشي کاري هاي مساجد به طور آشکار با نقوش گل و بوته تزيين شده اند. اين نقوش گياهي از دوران قديم در هنرهاي سنتي ايران به چشم مي خورد و تا امروز نيز ادامه يافته است.
نقوش گياهان ( به ويژه سرو و نيلوفر ) را نه تنها در تخت جمشيد مي بينيم، بلکه روي کوزه ها و سفال هاي پيش از تاريخ ( از جمله در عصر سفال از دوره ي سيلک، 6000 سال پيش، و حتي قبل از آن، روي ديواره هاي غار در عصر نوسنگي ) نيز به چشم مي خورند. البته انسانِ آن روزگار، بي هدف ديواره ي غار با سطح سفال را با نقش گياه نمي آراست، بلکه اين کار با مراسم اعتقادي و آيين هاي ديني، از جمله جادو، ارتباط داشته است و انسان آن روزگار، مي خواسته آن گياه را زير سلطه بگيرد، از او برکت و يا ميوه بخواهد يا در مقام توتم آن را پرستش کند. نقوش فراوان از گياه پاپيروس روي ديواره هاي داخلي معابد و اهرام مصر باستان، اهميت اين گياه را در تمدن مصر به خوبي نشان مي دهد. تصوير نخل ( در ايران باستان مشهور به درخت آسوريک ) را به مثابه ي نمادگياهي تمدن ساساني، و پيش از آن بين النهرين باستاني، در اغلب کشفيات باستان شناسي و هنرهاي دستي آن تمدن ها به خوبي مي توان ديد.
احترام و تعلق خاطر ايرانيان به طبيعت، به ويژه به گل و درخت، تا آن جا بوده که در پژوهش هاي تاريخي مربوط به مسائل زيست محيطي آمده: « نخستين منطقه ي جنگلي حفاظت شده ي جهان، حدود 2500 سال پيش، به دستور فرمانده ي ايراني لشکري که عازم فتح يونان بود، ايجاد شد. هنگام گذر از آناتولي، سردار ايراني از مشاهده ي زيبايي يک چشم انداز جنگلي چنان به هيجان آمد که گروهي از سربازان را به محافظت از آن گماشت و هرگونه آسيب رساندن به درختان منطقه را ممنوع کرد. » (4)
« معروف است که کورش کبير، مهم ترين جوايز را به کساني مي داد که يا بيش ترين درخت را کاشته باشند و يا زمين خود را بيش تر حاصل خيز کرده باشند. سنت زيباي ايرانيان، يعني جشن درخت کاري، از زمان کورش بزرگ تا امروز به يادگار مانده است. » (5)
علاوه بر همه ي اين موارد، در مهم ترين اسطوره ي آريايي مربوط به آفرينش انسان در تمدن قوم ايراني آمده که از نطفه ي نخستين انسان ( کيومرث ) دو گياه به نام مشي و مشيانه خلق شد که آن ها را ريواس يا مهرگياه نيز گفته اند: « در کتاب هاي تحفه ي حکيم مؤمن و الجواهر درباره ي مهرگياه آمده که گياهي شبيه به دو انسان نر و ماده اند که به هم درپيچيده اند و پاها و دست ها را به يکديگر محکم کرده اند و هر کس آن را [ با دست ] بِکَند به فاصله ي کمي خواهد مرد. » (6)
به طور کلي در هنر سنتي ايران، ما هميشه با نمادهاي حيات و طبيعت ( آب، گياه، جانور ) و با جدال اين نمادها با خشکي روبه روييم، که بازتابي است از اسطوره ي جدال تيتشر ( الهه باران ) يا آناهيتا ( الهه ي آب و روشنايي ) با ديو خشکي. در اين هنر، مبارزه با خشکي مطرح است و هيچ وقت هم خود خشکي تصوير نمي شود، چون « در فرهنگ ايراني عصر باستان، خشکي معادل جادو بوده است. حتي اسم خشکي را نيز نمي آورده اند و همه جا از برکت، آب، گل، گياه، درخت، گاو، گوسفند، گوزن و اسب صحبت مي شود. اگر به خشکي و يا تصوير آن پرداخته شود، اين يعني بقاي جادو. » (7)
حال، خالي از فايده نيست که به نقش و جايگاه گياهان و گل ها در تفکر، اسطوره و هنرهاي سنتي ساير ملل نيز نگاهي گذرا بيفکنيم:
« در اساطير کهن هندي، گل نيلوفر آبي، يکي از نشانه هاي مهم آفرينش و نشانه ي خاص ويشنو به شمار مي آيد. همچنين در اساطير ديني اين سرزمين آمده که: برهما به صورت گل نيلوفري از ناف ويشنو روييده است. » (8)
در اساطير هند « نيلوفر سمبل جهان است و لايه هاي گل برگ هاي آن نماينده ي ادوار مختلف جهاني است. ... قوه ي مقدس حيات از قعر آب ها با گل نيلوفر بيرون مي آيد و گل برگ هاي آن معرف دانش و معرفت است. » (9)
اسطوره هاي تموز بابلي، اوزيريس مصري، ادونيس فنيقي و يوناني که همگي ايزدان گياهي، روييدني و باروي هستند، و افسانه ي آن ها کنايه از تناوب زندگي و مرگ گياه است، همگي از بسياري جهات، قابل مقايسه با ايزد گياهي ايران، يعني سياوش است که از خون او گياهي به نام پرسياوشان ( فر سياوش ) روييد و او نماينده ي نابودي و رستاخيز طبيعت گياهي يا بهار و خزان است.
در اين که آدم و حوا از چه گياهي يا درختي خوردند و از بهشت رانده شدند و آيا سيب بوده، يا گندم يا انگور، روايت بسيار است. قرآن مجيد از آن تنها به عنوان درخت ( شجره ) ياد مي کند ( سوره ي بقره، ايه ي 35 ) . اما تورات ( سفر پيدايش، باب2، آيه هاي 16 و 17 ) آن را درخت حيات، درخت جاودانگي و درخت معرفت دانسته است. « آن گاه که آن دو از بهشت اخراج شدند، حضرت آدم آن قدر بگريست که از اشک هاي خونينش گل لاله روييد. » (10)
اما در اساطير يوناني، همچنين فنيقي، آمده که گل لاله ( يا گل ادونه ) از خون جوان زيبايي روييد که خرسي او را دريده، و تکه و پاره کرد و از هر تکه ي او لاله اي سبز شد. ( اين اسطوره باز هم ما را به ياد سياوش مي اندازد که تورانيان او را در بيابان بي آب و گياه ( شخ ) سر بريدند، اما با ريزش قطره هاي خونش بر زمين خشک، گياه سبز شد. )
بنابر روايات اسلامي « درخت طوبي که نام يکي از درختان اساطيري است، ريشه ي آن در بهشت در سراي حضرت محمد ( صل علي عليه و آله ) و يا علي بن ابي طالب ( عليه السلام ) است و در سراي هر مؤمني شاخه اي از آن باشد. » (11)
« در حديث است که حضرت عيسي ( عليه السلام ) به خداوند گفت: پروردگارا، طوبي چيست؟ خداوند فرمود: درختي است که من آن را در بهشت کاشته ام و بر سراي بهشت سايه افکنده است.
توصيف بالا از درخت طوبي در اساطير اسلامي از بسياري جنبه ها برابر است با درخت همه تخم يا « مادر همه ي درخت ها » يا « همه را درمان کننده » ( ويسپوبيش ) که مطابق روايات کهن دين زردشتي ( در يشت ها ) جايگاه سيمرغ، پرنده ي اساطيري ايران، در درياي فراخ کرت بوده است. » (12)
درختان زيتون و انجير، به موجب نص قرآن مجيد، درختاني مقدس و مبارک اند، و خداوند به آن ها سوگند ياد کرده است. ( سوره ي التين، آيات 1، 2 و 3 ) از اين روي نيز گفته اند کسي که درخت زيتون مي کارد، بايد پرهيزکار و درست کار باشد.
بنابر روايات اسلامي و قرآن کريم، سدره المنتهي نام درخت بسيار بزرگ و باشکوهي شبيه به درخت کنار بر بالاي آسمان هفتم است که هيچ کس به جز پيامبر اسلام، در شب معراج، از آن بالاتر نرفته است، حتي فرشتگان. ( سوره ي نجم، آيه 13 )
« در اساطير يونان، درخت انار و ميوه ي آن، مظهر باروري و فراواني است. يونانيان باستان معتقد بوده اند که آفردويت ( الهه ي عشق ) آن را به دست خود کاشته است. هنگامي که ديونيزوس ( خداي شراب و انگور در اساطير يونان ) با توطئه ي نامادري اش قطعه قطعه مي شود، از خونش درخت انار مي رويد. افسانه هاي جالبي مرتبط با درختان و گياهان در اساطير يونان وجود دارد: در يکي از اين افسانه ها، خداي مهربان براي اين که آدمي را از رنج اين جهان سپنجي برهاند، بدون محروم ساختن وي از لذات زندگي، او را به صورت درخت در مي آورد. ( در اين زمينه، لافونتن، شاعر و اديب معروف فرانسوي، داستاني به شعر بيان کرده که در آن يک زن و شوهر کهن سال به نام فيلمن و بوسي توسط زئوس، خداي خدايان يونان، به ترتيب به درخت زيزفون و مازو تبديل مي شوند. » (13)
فلورا، الهه ي گل، رب النوع نشاط و زنده دلي در اساطير يونان به شمار مي ايد و بنا به اعتقادات يونانيان، موجب سبزي و خرمي دشت ها و دميدن گياهان و گل ها و طراوت باغ ها و چمن ها مي شود. به همين سبب يونانيان و روميان، که اساطير مشترک زيادي دارند، هر سال جشن الهه ي گل ( فلورا ) را با شکوه و جلال خاصي برگزار مي کرده اند.
شعر و ادبيات کلاسيک ايران، بيش از هر هنر ديگري، توصيف گر و نقاش طبيعت اين سرزمين بوده است، به ويژه سبک خراساني، در ميان همه ي سبک هاي شعر فارسي از طبيعت بيش تر الهام گرفته است که هنر ايران، به ويژه شعر و فرش، از رنگ و بوي گل عطرآگين و رنگين شده و صداي بلبل نيز نمادي از طبيعت زنده است و ترکيب اين دو نيز به صورت تصوير گل و مرغ در نقاشي سنتي ايران، براي آرايش، تذهيب و مصور کردن کتب، درآمده است. ايراني در همه جا، به تلافي خشکي و کم ابي، مي خواسته نقش گياه و گل را، نه تنها روي فرش و پارچه و گچ بري و .... بلکه حتي در تذهيب، به کار گيرد و در نسخ قديمي که تذهيب و آرايش شده اند، حاشيه هاي متن يادآور جريان جويبار، فضاي باغ، گلستان و به طور کلي نمادي سبک دار ( استيليزه ) از بهشت موعود است.
« بنابر روايت انجيل، نوح پيامبر، اولين کسي بود که درخت انگور را کاشت و تاکستان برپا نمود. » (14)
در اساطير مهري ( ميترايي ) آمده: « هنگامي که ميترا گاو را کشت، بي درنگ از بدن گاو، درخت انگور روييد، سپس گندم و آن گاه ديگر گياهان سبز شدند. » ( 15) حضرت يعقوب پيش گويي کرده بود که « يهودا در کاشت و پرورش انگور مشهور خواهد شد. » (16)
نخل يا درخت خرما که در اساطير ديني ايران باستان و بين النهرين به درخت آسوريک و بعدها به درخت زندگي مشهور شد و از فوايد آن در متون پهلوي و مزديسنا بسيار سخن رفته، در متون و اساطير ديني عبري، مسيحي و اسلامي نيز آن قدر با تأکيد و اهميت به آن پرداخته شده که مي توان گفت بيش تر پيامبران اولوالعزم، هر يک معجزه اي مرتبط با نخل داشته اند.
« در معماري سنتي ايران، ستون نماد درخت است. اين درخت مي تواند نخل و يا درخت کنار باشد. ما، در تخت جمشيد دو نوع ستون داريم: سرستون با پيکره ي عقاب ( که کم تر است ) و سرستون با پيکره ي گاو ( که بيش تر است ) . اين گاو در اساطير ايران، مظهر جهان نباتي است. با کشته شدن گاو، انواع گياهان دارويي سبز مي شود، چون مهر يا ميترا، گاو را مي کشد و از آن گياهان بسيار سبز مي شوند...
در ايران قديم، ستون جنبه ي نباتي داشته است. ستون هايي که سرش برجستگي دارد، يعني سر ستون دارد، اين نشانه ي درخت خرماست. سرستون هاي معماري ساساني هم همين طور است، تماماً مظهري از گياه و درخت است. » (17)
اما همه گياهان در همه ي فرهنگ ها و هنرهاي ملل باستاني، از جمله ايرانيان، اهميت و جايگاه يکساني ندارد؛ برخي در اين ميان جايگاهي ويژه و جنبه مقدس يا اساطيري دارند.

پي‌نوشت‌ها:

1- گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي، ص7.
2- چون شناسي، ص2.
3- باغ، ص16.
4- روزنامه ي همشهري، 5 شهريور 1377، ص3.
5- ايران ويج، ص 94.
6- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 408.
7- از اسطوره تا تاريخ، ص 336.
8- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 429.
9- اسرار اساطير هند، ص90.
10- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 374.
11- تفسير طبري، ج3، ص 117.
12- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 295.
13- چوب شناسي، ج1، ص6.
14- باغباني ميوه هاي گرمسيري و نيمه گرمسيري، ج4، ص 291.
15- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 107.
16- چوب شناسي، ج1، ص6.
17- از اسطوره تا تاريخ، ص 335.

 

منبع مقاله :
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.